سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاتیــــــ ــا
 
لینک دوستان

شناسنامه ام را گُم کرده ام

و حالا چند روز  ِ بدون شب ِ آرامی ست

که معلق شده ام روی ِ دست های ِ این ثانیه ها ...

شناسنامه من

خنده ی ِ چشمان تو بود

و حالا

چشم هایت را گم کرده ام

و

چند غروب ست که شب بو ها بغض هایشان می برند کُنج باغچه

و کنار  ِ گوش غنچه ها

لالایی ِ درد ِ دلبستن های محال را می خوانند

لالایی ِ بغض های ِ نشکسته و خط خطی های خط خورده را می خوانند

شناسنامه ام را گم کرده ام

و حالا دیگر

بدون ِ شناسنامه

دنیا قبولم ندارد

هوا قبولم ندارد

برای همین ست که این روزها

راکد شده ام و فقط دیوانگی را که با من انس گرفته از بَرم

فقط بلدم کتاب شیمی معدنی را بگذارم کنار

ثانیه ها را گُم کنم

و به این فکر کنم چه چقدر غریبه بودم

و به این فکر کنم که ...

این نیز بگذرد ...

تمام  ِ حجم  ِ من پُُر شده از تو....

پریشان نوشت :

امتداد این خیابان ها خسته شده اند

بس که کنارشان

پریشانی هایم را ورق زدم ...

***

کلافه نوشت :

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

من عاجزم ز گفتن و مردم از شنیدنش

***

.... نوشت :

یک بار می گویم " من ِ تو"

و هزار بار جان می دهم از حسادت ...

 

 


[ یکشنبه 92/10/8 ] [ 4:30 عصر ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]

اینجا یک م.نِ برای تـــو غریبه نشسته و دارد کلمه ها را برایت کنار هم می چیند

اما چند صبح ِ بدون ِ شب ِ آرامی ست که

تمام جملاتش بدون اینکه پایانی داشته باشد به پایان می رسد ...

من ِ تو نباید این دیوانگی ها را داشته باشد

باید عاقل باشد

باید محـــ ـکمــ باشد

باید ....

حالا م.ن ِ غریبه نشسته ام و برایت "من ِ تویی" از خدا میخواهم که محکم پای دلت بایستد ...

درد این جمله را فقط م.ن حس میکنم و هرکسی که طعم  ِ جُنون را تجربه کرده

هرکسی که توانست بدون چتر

زیر باران

روی بلوک های کنار خیابان

دست هایش را باز کند و راه برود

آن وقت می تواند ادعا کند می فهمد یک شب را تا سحر با خیال ِ بی خیالت حرف زدن یعنی چه

من سر  ِ تو

دنیایم را قیامت کرده بودم

و دلم را نذر روزی که معجزه ای از جنس بودن بشوی

اما

ذکرهای ِ امَّن یُجیبَم همیشه 

راهی ِ راه ِ خوشبختیت شد

م.ن ِ غریبه 

تمام دویوانگی هایم را

پشت ِ شیطنت هایم پنهان کرده بودم

این روزها اگر میبینی دیوانه ترم

به خاطر این ست که شیطنت ها و خنده های ِ بلند بلند وهمه و همه را گذاشتم توی صندوقچه

م.ن ِ غریبه فقط این شب ها مینشینم و دانه دانه ی ِ باران ِ چشم هایم را می شمارم

و سرمشق میگیرم "م.ن ِ غریبه"

و پشت ِ آن ضریب ِ بی نهایت می گذارم

شاید الان که چشمت خیلی گذری از روی این واژه ها عبور میکند سرت را به علامت تاسف تکان می دهی

و به حال دیوانگی ام دل می سوزانی

اما این خط و این نشان ...

روی تو هم مجنون می شوی و آن روز ثانیه های من را لمس می کنی ...

مَجنون ِ "م.ن ِ تــ ـو"

من ِ غریبه ...

پ.ن :

از تمام ع ش ق

همین که یادت سجده هایم را طولانی تر می کند

برای من کافی ست ...

 

 

 


[ پنج شنبه 92/10/5 ] [ 11:43 صبح ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]

قطره قطره

واژه می چکد این روزها

روی کاغذهایی که خط نخورده خط می خورند

ثانیه هایی که مُعلق ِ بودن و نبودن شده اند

ثانیه هایی که داغ ِ دل ِ من را به دوش می کشند

و دعای ِ زودتر گذشتن پشت راهشان ست ...

این روزها

چقدر غریبه شده ام برایت

و از تمام  ِ خنده هایت

بی تفاوتی هایت سهم من ست

نبض پنجره کند تر از همیشه

همین روزهاست که ...

کلافگی هایم را نمی بینی

تلخ شدن هایم را نمی بینی

ایراد گرفتن به سکوت هایم را نمی بینی

نیستی ...

"راحت" رفتی

و ندیدی

چه "سخت" می گذرد این روزهایی که

تمام سهمم بُغض ست ...

دیروز میشوم تا بیایی ...

الهه نوشت :

بغض تمام ثانیه ها را به جان می خرم

چون خواست توست ...

این انتهای ِ خط دیوانگی ست ...

 

ب

 


[ یکشنبه 92/10/1 ] [ 2:40 عصر ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]
[ یکشنبه 92/10/1 ] [ 12:45 صبح ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

و مَ.ن معنی بعضی شعرها را دیر می فهمم که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها ...
امکانات وب


بازدید امروز: 61
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 236573