سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاتیــــــ ــا
 
لینک دوستان

دلخورم

حتی از خود ِ ...

خدایا کفر نمیگم

اما انصافه ... ؟!

****

پ.ن :دعا کنید بگذره زودتر

این روزها ...


[ چهارشنبه 92/9/20 ] [ 10:4 عصر ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]

عاشقانه هایم

آرام  ِ آرام

سکوتم پُر ست از خواستنت

من

دست هایم رو به آسمان

و لب هایم لبریز  ِ ذکر که اتفاق بی افتد

و تو

همان دستی که اتفاق را گرفته تا نیفتد ...

فرق ما همین ست

من با عاشقیم عاقلانه زندگی میکنم

و تو

با عاقلیت عاشق نمی شوی !

نمی دانم کداممان راه بهتری را پیش گرفته ایم

اما

مهم این است که هیچ وقت این دو راه بهم نمی رسند ...

می دانی

سکوتـــــــــــــ ... 

و دیــگــر هــیــچ نــمــی گــویــم ...
کــه ایــن بــزرگــتــریــن اعــتــراض دل مــن استـــــــــ...
بــه تــــــــو ...

 

گاهی میگویم کاش این همه عاقل نبودی !

روبه اتمام ست این زندگی ...

..... نوشت :

عاشق شو ... فقط کمی ...

 

ماه نوشت:

قرار بود فقط ماه باشی ... نه این همه دور ... نه این همه دست نیافتنی

 

آرام نوشت :

من می پَرم و زین پس ... فقط آرام می خواهمت و زیاد !



[ یکشنبه 92/9/17 ] [ 2:56 عصر ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]

از لج تو ...

از لج خودم ...

از لج این همه " نشدن " ...

دیوارهای ِ این عاشقانه های ِ مجازی نوشت ِ واقعی را خراب میکنم

که روی آجر به آجر یه خانه های دل نوشت

حک شده ___ محال ____

از لج تو ...

که نمی دانی آنکه چشم به راه مانده

از آنکه در راه است خسته تر ست

روزه سکوت میگیرم

واژه ها را بایگانی می کنم

و تمام  ِ خط خطی هایم را خط نخورده خط می زنم

نَمُرده ام

خیالت راحت !

فقط زندگی نمیکنم ...

اینجا

خورشید توی ِ دست های ِ من جا نمی شود

و این برای من یعنی حصار ...

نه حسی برای رفتن

نه شوقی برای ماندن

و این یعنی آوارگی ...

پریشانی

روایت مفصل حال این روزهای من

آنکه چشم به راه ست از انکه در راه است خسته تر ست ...

 

و داستان اینجا به پایان نمی رسد

اما

____ تمام ____

از لج تو ... از لج خودم ...

 


[ سه شنبه 92/9/12 ] [ 10:57 صبح ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]

حس میکنم از عظمت ِ پاکی ِ دلت کم می شود

با این عاشقانه های کوچه بازاری

تو را باید غزل کرد

 و به نهایت ِ بی نهایت ِ روشنی سپرد

من سطر به سطر  ِ این ثانیه های ِ بی تو  ِ با یاد  ِ تو بودن را

ـــزندگیــ ــــ کردم ...

فقط من میدانم

یادت چه نعمتی ست

فقط من میدانم

نامت چه کرد با نبض های ِ کند  ِ ثانیه ها

تو خودت نمی دانی !

دانه دانه ی ِ این تسبیح

هر شب برای اسمت

"امَّن یُجیب" اشک ریخته اند ...

و هر شب با چه بغضی

به انتظار  ِ خوشبختی ات نشسته اند

و هر صبح

یاس های باغچه

"وَ ان یَکاد ..." پشت قدم هایت پاشیده اند ...

 

 

سطر به سطر غزل می کنم تورا ...

ماه نوشت :

قرار بود فقط ماه باشی

نه این همه دور

نه این همه دست نیافتنی ...


[ یکشنبه 92/9/10 ] [ 12:8 صبح ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]

تقصیر من نیست که این همه ــــسکوتـــــ

نشسته دور و برم و زل زده اند به چشم های َم !

عاشقانه هایم محکوم شدنه اند به سکوت

به این که هر واژه از خواستنشان را

بغضی کنند از جنس ِ خاموش شدن ِ نور  ِ ته ِ دل ِ تک ستاره ی ِ مانده در دل ِ صبح

من

بین دوراهی ِ خواستن و نخواستنت نیستم

من هیچ وقت بین ِ دوراهی ِ تردید به این همه حس َ مبهم گیر نکرده ام

باور کن هیچ وقت تردید نکردم ...

گفته بودم تو هدیه خدایی به من 

گفته بودم ع ش ق آن ست که محکمت کند

آن ست که دست هایت را بگیرد و بلندت کند

حالا تو هرچقدر هم که میخواهی محال باش

هرچقدر هم که میخواهی دور باش

هرچقدر هم که می خواهی ...

من برای بزرگی ِ دل تو - کوچکم -

من

دور این حس ِ آشفته

پیچکی میشوم و بالا می روم

بی ــــتــوـــــ

بی ـــدستهایتـــــ

بی ___دل____ 

خاموش میشوم ...


[ جمعه 92/9/8 ] [ 10:36 صبح ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

و مَ.ن معنی بعضی شعرها را دیر می فهمم که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها ...
امکانات وب


بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 17
کل بازدیدها: 233314