کاتیــــــ ــا | ||
هوا بغض کرده،ایستاده نبض پنجره واژه ها می شکند از وحشت سردی ِ حنجره
من اینجا فراموش می شوم از زندگی موج می زند اطرافم حس تلخ یک تشنگی
همه کائنات مسکوت هستند این روزها منم الهه ی سکوت،سرور این سوزها
گم کردم خود را،عشق را،خدا را،من گمم شده ام کلاف پیچ ِ در سرگم،من مبهمم
ریاضیات جواب گو نیست در رفع ابهام وجود تورا میخوانم هر ثانیه با ذکر *یا ودود*
من گمم وکسی نگشت به دنبالم،ای وای من پس گم ماند این کلاف سردرگم،بی نوای من... نجوای 1: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ....
سکوت نوشت:گم شده ام در این هیاهو...
بغض نوشت:گاهی نمی دانی ازدست رفته ای یا از دست داده ای....
عذرنوشت:ببخشید این شعر بی سروته رو!ازاونجایی تمرکزم شدید اومده پایین شعربهتر ازاین از آب درنمی اومد!
[ چهارشنبه 91/3/31 ] [ 10:59 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |