کاتیــــــ ــا | ||
ثانیه هایم به کدامین گناه محکوم به سکوت ابدی شده اند؟به کدامین گناه هرثانیه ی خسته ی روزهای خاکستری ِ من باید قرن ها طول بکشد؟من به کدامین گناه محکوم ام؟هیچ بویی از روزهایم به مشام نمی رسد،دیگر بوی لحظات ملتهب عشق لحظه هارا نوازش نمی کند...اینجا،این گوشه ِ دنج ِ تنهایی ِ بکر ِ من،حتی بوی تنفرومرگ نمی دهد...همه جارا گرد خاکستری ِ بی تفاوتی وابهام پوشانده است.انگار ابرها ساعت ها وشاید ماه ها وسال ها به جای باران،برف ِ بی خیالی برسر این ثانیه ها بارانده اند... من اینجا حیران وسرگردان،یخ زده ووحشت زده،با یک ابهام و ویک بغل علامت سوال بی جواب مابین گذشته و اینده ایستاده ام.گذشته که تکلیفش مشخص است!سوخت وخاکستر شد وسوزاند مرا و خاکسترکرد مرا بی آنکه خم به ابرو بیاورد.چه بازی ناعادلانه ای...گذشته سوخت ومن درتماشای این سوختن حساسیت عجیبی پیداکردم به یک یاد... گذشته سوخت و دردش آرام نگرفت و دودهای سیاهش را حواله ی آینده کرد و آینده غرق شد درابهام... ابهامی که مرا می ترساند....از پاگذاشتن در روزهای بعد می ترساند... نه کوله باری ازگذشته برایم مانده و نه امیدی و آرزویی در آینده...همه چیز مبهم...ومن چقدر هراس عجیبی دارم برای پرده برداشتن از روزها و پاسخ دادن به آن علامت سوال ها... من در پشت پوسته ی ضخیم ومحکمی که برای خودم ساختم،دراین صورتکی که لبخند بر دهانش دوختم وچشم هایی که ستاره اویزانشان کردم تا برق بزند،هیچ نیستم و هیچ نمانده از من و هیچ نماینده برایم ... من در حال بازسازی بازسازی همه چیزهایی هستم که خراب شد...غرور،احساس،شخصیت...حتی شاید وجدان،حتی خودم:*الهه ی سکوت*...بازسازی هر یک ازاین ها چقدر طول می کشد؟چقدر طول میکشد تا تکه های یک غرور پیوند بخورد و التیام پیدا کند؟چقدر طول میکشد تا زخم یک احساس ترمیم پیدا کند... *من را از من نخواهید...*من احتیاج به فرصت دارم تا خودم را بازسازی کنم... 1: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ.... نجوای2 : توی لحظات آسمونی دل شکستگی تون دعام کنید... مضطر نوشت:دعام کنید خودمو پیداکنم... شرم نوشت:متن این پست تو دنیای مجازی یه عزیزی رو تو دنیای واقعیم رنجوند:(همین جا ازش معذرت میخوام:( ببخشم.باش؟ [ سه شنبه 91/2/26 ] [ 8:0 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |