سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاتیــــــ ــا
 
لینک دوستان

همانند اینکه بی هوا افتاده باشم در یک گودالی و سکندری خورده باشم و سرم خورده باشد به دیوار گیجم...

ماتم و مبهوت و متحیر...

سرگشته ام و گم شده دارم انگاری...

روزهایم به دور از هیاهوی همیشگی و خاکی میگذرد...

اما یک حریری از غمی اسمانی روی ثانیه ها نشسته که غیر قابل وصف است

اما من دارم آن را با تمام وجود لمس می کنم

دارد ذوب میکند ذره ذره تار و پودم را

و چه حس خوبی ست این ذوب شدن و فداشدن در راه او...

دلم را جا گذاشتم...دلم را دو نیم کرده ام و هرکدام را جایی جا گذاشته ام

یک نیمه در فکه...یک نیمه در معراج شهدای اهواز...

وحالا من ِ بی دل می گردم به دنبال یار تا شاید جایگزین این بی دلی باشد...

می دانم پرت و پلا می نویسم...زیاد ازاین شاخه به آن شاخه می پرم

باورکنید همه از سرهمان گیج زدنی ست که در سطر اول مطرح شد!

هنوز گیج می زنم که حکمت این سفر چه بود؟چرا این همه عجیب بود؟این همه مجهول بود؟این همه....این همه ناب بود...

چه کسی گفته همه جا خاک است و اگر هم خواستی بروی یک بار برو بس است دیگر!همه جا همان خاک است وهمان داستان!حالا هرسال عیدت را می خواهی بروی آنجا چیکار؟که خاک ببینی و بر گردی؟

چرا این آدم ها نمی فهمند که هربار این خاک های به قول آن ها تکراری یک روایت تازه برایت  رو می کنند و هربار با یک زبان با تو سخن می گویند

و آنقدر روایت دارند که هرچه عمر داری هم بروی،ونه تنها عیدهایت را،بلکه هر 12ماه سال هم بروی باز هم روایت هست برای گفتن

آنقدر برگ های زرین عشق و معرفت دارند برایت  رو کنند که تمامی ندارد

آنقدر زبانشان شیرین است که تکرار ناپذیرند...

آن ها نمی دانند،و یحتمل اگر بدانند هم نمی توانند بفهمند،یعنی قدرت هضم آن ا ندارند!،  که وقتی همه چیزهایی که تو عاشق آن هستی با هم به طور ناخودآگاه هم زمان اتفاق می افتد( و هربار که یک کدام ازآن ها اتفاق می افتد گیج تر می شوی ) یک نشانه است که خود ِ خود ِ خدا از آسمان با یک پیک مخصوص برایت فرستاده تا در اسرع وقت قبل ازآنکه دیر شود پیغامش به تو برسد و به تو بگوید هنوز از تو ناامید نشده...

آن ها نمی دانند،و یحتمل نمی خواهند بدانند، که اگر امروز راست راست راه می روند و به زمین و زمان فخر علم و دانش(وکاش همیشه علم و دانش بود!بیشتر اوقات فخر جیب پر) خود را می فروشند برای این است که روزی مردانی از آسمان مامور مبارزه در همین خاک ها روی زمین شدند...وگرنه آن ها را چه به این زمین آلوده و ما ادم های زمین گیر...

آن ها نمی دانند ....

خدا بگم چه کند با آن هایی که در لباس دین هرکاری خواستند کردند و حالا جلوه ی این مردان اسمانی در چشمان ِ این مردم ظاهر بین خراب شد...نمی دانم آخر شماها عقلتان و دلتان کجا رفته....

خدامرا بکشد...مراچه به این حرف های سیاسی!!!من آمده بودم فقط از این که گیج شده ام و دلتنگم بنویسم...از بی دلی خود بنویسم...از سوختنم بنویسم...خدا مرا ببخشد....

شهدا شرمنده ام....

جوای 1: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ....

  نجوای2 : توی لحظات آسمونی دل شکستگی تون دعام کنید...

 

نجوای 3:این چند روز چند بار بحث کردم با اطرافیان در مورد اینکه :اونجا چی داره به جز خاک که دوبار رفتی؟

 

چه جوری بهشون بفهمونم که چی داره...

 

هق هق نوشت:...دلتنگ معراج شهدام...هنوز دارم می سوزم از روضه ای که شهدا با سکوتشون واسمون خوندن...

 

 


[ یکشنبه 91/1/13 ] [ 8:32 عصر ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

و مَ.ن معنی بعضی شعرها را دیر می فهمم که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها ...
امکانات وب


بازدید امروز: 130
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 236642