کاتیــــــ ــا | ||
تمام ِ اتفاقات وقتی می افتند که منتظرشان نیستی انگار فقط می آیند که غافلگیرت کنند می آیند که کیش ُ ماتت کنند امروز ، اینجا نقطه ی ِ صفر و یک ِ عاشِقیَت ! جایی که همزمان رفتنم را برگشتنت را از خدا طلب میکنم با زبان سکــــــــــــــــوت گریه نمیکنم این روزها اما بغض کردن را خوب بلد شده ام ! فریاد نمیزنم این روزها اما سکوت کردن را خوب بلد شده ام ! نقطه صفر و یک ِ عاشقیت یعنی جایی که چشم هایت را به روی بودنش هم باید بست و زبان را به روی اعتراض خاموش کرد و حق خواستن را از خود گرفت ! و باز جایی تَه ِ تَه ِ قلبت نامش را فریاد نه ! حکاکی کند و بعد خط خطی کند ... یعنی با چشم هایی که برق ِ اشک های نشکسته روشنش کرده چشم بدوزی به اسمان و به خدا بگویی نکند گوشه ی ِ دل ِ نازکش غم بگیرد؟ که بگویی خدایا من اگر بی هوا دست هایم لرزید و بین راه نشستم نگذار پاهای ِ راه ِ او حتی کمی کُند شود نقطه صفر و یک عاشقیت یعنی همین دیوانگی ...
خ دلتنگ نوشت : دلم تنگ ست بفهم ... [ پنج شنبه 92/11/3 ] [ 11:35 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |