کاتیــــــ ــا | ||
این کوله پشتی هم که انگار هیچ وقت قصد سبک شدن ندارد پُر شده از ندانستن هایم پاهایم را،وجودم را،افکارم را،این کوله پشتی همیشه سنگین را ... دنبال خودم می کشم وزنم انگار صد برابر شده پُرم از تضاد هایی که هیچ وقت مترادف نمی شوند عاشق ِ عشق های اسطوره ای بودم چجور نمیدانم اما فقط چشم باز کردم دیدم تحقیر شدم پُر شدم از ش ک س ت
یک جور عجیبی پُرم از سرگردانی واژه هایم آوار شده اند روی هم پس چه طور توقعی داری وقتی نیستی ... وقتی دوری ... وقتی محالی ... روزگارم ردیف شود؟ هندزفری ِتوی ِگوشم درنهایت قدرت سروصدا میکند نمیخواهم هیچ چیزی بشنوم سکوت می خواهم ! تار و پود دلم را سکوت تنیده ... بیزار از این سکوت و باز پناه می برم به همین سکوت های ِ مسخره ی ِ اجباری ! دست خودم نیست از ضعف من هم نیست کافی ست دلت یک گوشه ای گیر باشد تمام زندگیت ...
[ یکشنبه 92/8/26 ] [ 10:29 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |