کاتیــــــ ــا | ||
اینجادلی آتش گرفته وزبانه های شعله اش بیرون زده از پنجره های دل تا فریاد کشد پیغام بی همزبانی را
وکسی حتی قطره ای آب نمی ریزد بهر یاری روی آن نمی داهنم گناهش چیست...
اینجادلی آتش گرفته آتشی از جنس بغض کهنه ی یک ابر می رودهرسو تا که بارد عقده هایش را
اینجا دلی آتش گرفته ومن راضی به همین سوختنم من کجا و ساحل آبی آرامش کجا؟ ودر این بی سروسامانی فکری همچون نسیم گریز پای بهار می گریزداز ذهن آشفته ی من که شاید قلم بخت من از آتش بوده!!!
اینجا دلی آتش گرفته مرهمش نه آب است و نه خاک و نه هیچ مرهم آن شاید صدایی ارغوانی ست که مرغان وحشی را رام خود کرد ولالایی خوانده چندصباحی برای چند شیدای آواره
اینجاکه دلی آتش گرفته مرهم آن شاید چشمانی ست که می خندد همان چشمانی که گمانم هرشب خواب دیده هرشب تا سحر مهمان خدا بوده و نور
اینجا دلی آتش گرفته من فقط یک نفر دیده ام آن هم در آسمان ها بود باآن صدایی که ارغوانی ست و چشمانی که دریایی ست فقط تو بودی،تو معنای همه آب و و مرهم هرآتشی اینجا دلی آتش گرفته پس کجایی مهربانم؟؟؟
نجوای 1:أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ... نجوای 3:خط خطی از قلم خودم [ چهارشنبه 90/9/23 ] [ 11:4 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |