کاتیــــــ ــا | ||
طول و عرض اتاق را برای بار اِنُم طی میکنی و من از استرس دست هایم را در هم فشار میدهم نفس هایت را هربار سنگین تر از قبل بیرون میدهی و دل ِ من می لرزد وقتی دستانت را چنگ میزنی در موهایت که انگار با دل ِ من چنگ زدی چشمانم را از نگاهت می دزدم تا نبینی برق اشک های ِ سمج را نمیدانی... نمیدانی چه تلخ ست لحظه های آشفتگی ات به جان ثانیه ثانیه ی ِ دوست داشتنت قسم نفس های سنگینت نفسم را می گیرد نفس بکش... اسوده نفس بکش تا نفس بکشم... ببین قناری چه سکوتی کرده ببین خورشید نمی خندد... زندگی سخت گرفته می دانم... مقاومت کن ماه ِ صبورم... تو اُسوه ی زمینی ِ صبروایثار منی بخند تا بخندم... جان ِ من باز کن گره ِ کور ِ پیشانی ات را دلم زخم برداشت ماه که اخم کند شب هم سیاه تر می شود من هر شب زندگی را از خنده های ماه قرض میگیرم اخم که کنی... فردا را چگونه زندگی کنم؟
[ دوشنبه 91/12/7 ] [ 12:14 صبح ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |