کاتیــــــ ــا | ||
نشسته ام روی نیمکت ساکت و ارام صدای اهنگ ِ قرار نبود برای بار هزارم از اول شروع می کند به خواندن ومن برای بار هزارم فکر میکنم که واقعا قرار بود برسم به امروزم؟ به مردم نگاه میکنم صدای بوق های پیاپی رفت وامدها چهره ها....ارایش ها! چقدر همه عجله دارند... من اما سرد ِ سرد نشسته ام و انگار هیچ عجله ای ندارم انگار اصلا کاری برای انجام دادن ندارم.... کتاب ِ "تمام ناتمامی ها" را برمیدارم نوشته: رویای من این بار بر آب است گمانم آتش زده به ایمان و امانم باید بروی،حرف نگاه تو همین است بگذار در این گوشه ی تاریک بمانم کتاب را محکم میبندم... شاید هم من الان درهمان گوشه ی تاریم مانده ام نفسم را محکم بیرون میدهم فکر میکنم یک سال ِ پیش همین روز کجا بودم بی خیال این فکر می شوم نگاهم را از مردم می گیرم چمدان چشم هایم را می بندم کیفم را بر میدارم و به راه می افتم... کجا......نمی دانم.... نجوای 1: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ.
[ دوشنبه 91/11/16 ] [ 10:25 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |