کاتیــــــ ــا | ||
من و تو یک شب بلند... من انار ها را دانه می کنم... میریزم در کاسه ی فیروزه ای رنگ منتظر مینشینم لب حوض تا بیایی از راه ویلدایمان را کنار هم...باهم...تاصبح حافظ میخوانیم امسال تو باید برایم تفال بزنی... باید جوری برایم تفال بزنی ک حافظ عاشقانه ترین غزلش را تقدیمم کند اخر...اخر نیت من راز ِ دل ِ تو بود... یلدا یعنی بلندترین شب سال... شبی ک تنها یک دقیقه از شب قبلش بیشتر عمر میکند... و من این یک دقیقه را جشن میگیرم و به پاسش تا صبح بیدار می مانم یک دقیقه ک هیچ... یک ثانیه هم بیشتر کنارت بودن جشن گرفتن دارد من قدر ثانیه های بودنت را خوب می دانم من بغض دلگیر نبودنت را خوب میشناسم من خوب میدانم ارامش این شبها را مدیون بودن توام پس یک دقیقه بیشتر بودنت را کنار ِ حضور سبز خودت جشن میگیرم تفال بزن برایم... ** شب یلدا غنیمت است من تا صبح حتی به اندازه یک دقیقه بیشتر باید خنده هایت را برای خودم ذخیره کنم باید بودنت را برای خودم ذخیره کنم تا ارامش صدایت را برای خودم ذخیره کنم ذخیره کنم برای لحظه هایی که دلم بی هوا،هوایت را میکند بی قراری می کند برای صدایت...برای خنده هایت مث کودکی که بی قراری میکند برای اغوش مادر و هیچ چیز جز اغوش پناهش نیست ارمش بخشش نیست
نجوای 1: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ.
[ یکشنبه 91/9/26 ] [ 10:20 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |