کاتیــــــ ــا | ||
ثانیه هایم تب دارند... دستمال ِ یادت را خیس میکنم تا جان بگیرند... بغض هایم در این برهوت به هم گره خورده اند گرمای دستانت را عجیب دلتنگم دلتنگ ِ طعم ِ نابی ک هیچ گاه تجربه نکردمشان.... کاش بودی... کاش اینجا بودی...دراین سرما...در کنار ِ یک سکوت ترک خورده... از سرمای هوا یخ میزنم و از سرمای وجودم می شکنم... گرمای دستانت کجاست؟ کاش کسی این فاصله ها را درهم می کوبید تا دیگر حسرت این گرما اتش نزند بر دل حس ِ حسادت ِ خواستنت حسادت....! باور کن حسود نبودم! حسود شده ام... به هر ثانیه ات که برای من نباشد حسادت میکنم...
نجوای 1: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ. [ سه شنبه 91/9/14 ] [ 12:38 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |