کاتیــــــ ــا | ||
دلم بهانه میگیرد بهانه ی تمام بهانه های پاک و بی الایش را... مث همان وقت هایی که دلم پا بر زمین می کوبید و بی تاب بود برای تاب بازی... حالا هم بی تاب است پا بر زمین می کوبد و خاطرات پاک کودکی و احساسات پاک کودکی و دوست داشتن های بی دروغ کودکی را از من طلب می کند دلتنگ است برای هر چیز پاک برای همان تاب بازی برای صداقت برای لحن ِ بی الایش کودکی برای... حتی برای تلفظ ِ کلمه ی * آجی و داداشی*! دلم امشب حتی برای یک دل ِ سیر خواهر ِ کوچک بودن تنگ است... دلم بهانه میگیرد... بهانه ی کودکی... بهانه ی کوچک بودن....بهانه ی کوچکتر بودن بهانه ی خواهر کوچیکه بودن! بزرگر شدیم! و فراموش شدیم از یاد ِ روزگار... همه ی احساساتمان یا فراموش شد یا دروغ شد
نجوای 1: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ. **** پایان نوشت: رفتنی شدی...تا ابد زیر سایه ی ِ حق... هردویتان:) کودکانه نوشت: کاش میشد:بچگی را زنده کرد مخاطب نوشت: رمز نوشته ی رمز دار = 4رقم شماره موبایل مخاطب همین پست
[ جمعه 91/9/10 ] [ 9:54 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |