کاتیــــــ ــا | ||
نبض پنجره کند و کند و کندتر... دست های سرما زده از بغض احساس را می کشم روی قلب بی تاب پنجره سایه غریبه را میبینم دور می شود از پنجره هرقدم دور تر فاصله ی نبض ها بیشتر می دانم! روزی که همه ی گنجشک ها بغض می کنند و شقایق های منتظر لب جاده پرپر می شوند نبض این پنجره می ایستد دریک صبح تاریکتر از شب یلدا من باید تشییع کنم قلب پنجره ی شکسته را باید تشییع کنم تمام خاطرات را تمام روزها را... تمام ثانیه های خسته را در ان صبح تاریک که دیگر نه هیچ نشانی از من است...نه پنجره...ونه غریبه می ایستد قلب بی تاب پنجره خوابش را در ان کابوس های کاکتوس طعم دیده ام لباس های سفید عزایم اماده ست به یاد ارزوهای سفید شکسته اش سفید می پوشم بیچاره پنجره! بیچاره الهه اش! هیچ کس...هیچ کس لمس نکرد حریر غم تنهایی اش را هر ثانیه...یک فاصله بیشتر... کند و کند و کندتر... می ایستد قلب بی تاب پنجره... من خوابش را دیده ام...
نجوای 1: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ. **** سکوت نوشت: با عرض معذرت از دوست عزیزی ک مسدودشون کردم......:( این طوری برای هردومون بهتره این الهه،اون الهه ای ک میشناختی نیست طاقت خیلی چیزا رو نداره... خدانگهدار توضیح نوشت: تو مجازی دنبالم نگردید نیستم... [ چهارشنبه 91/7/26 ] [ 10:4 صبح ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |