کاتیــــــ ــا | ||
لعنت بر دل و لعنت بر هرچیزی که حکم دل است لعنت به جدال های بی ثمر عقل و دل که جز داغ حسرت ثمری ندارد لعنت بر عشق هایی که در تمام ابعاد زندگی یک دختر ریشه می دواند و به انحصار در می آورد روح دختر را و در برهوت حسرت رهایش می کند من از تمام محالات دنیا بیزارم من از تمام عشق های دنیا بی زارم و به جای تمام لیلی های به مجنون نرسیده گریسته ام لعنت به دل.... [ سه شنبه 94/6/31 ] [ 2:1 صبح ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
تو قسمتی از یک تاریخ مجهول هستی که روزی هزار بار دوره می کنم جغرافیای دلت را و هربار مجهول تر از قبل راهی نیست از من به تو تو نمی دانی تمام ارزوهای دخترانه ام زیر این آوار محالات دفن شده است و خواستنت تا ابد مانند آتش زیر خاکستر است... از این "م.ن" جز شکستگی هایش چیزی نمانده و تو پر پرواز می خواهی امشب دلم به اندازه تمام حسرت های مانده روی دلم گرفته امشب حجم تنهایی من در دل هیچ ثانیه ای جا نمی شود امشب بغض یاس ها عجیب دیوانه ام کرده و شاید هنوز هم هیچ منطقی نتواند بغصشان دا تفسیر کند برای تمام امشب هایم دعا کن
درد نوشت: از تو به من راهی نیست... و این درداور ترین مسیر جهان است
پ.ن:بی مخاطب...از روی عادت [ چهارشنبه 94/6/25 ] [ 8:42 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
تو نماینده ی تمام محالات دنیا هستی و من هنوز دست از خواستنت برنداشته ام من محکومم به دیوانگی های بی حد و مرز من اگر روزی هزار بار به یاس ها فکر نکنم می میرم مهم نیست که در عصر ارتباطات نوری دیوانگی های من از جنسی ناشناخته است اصلا من با نبودنت ازدواج کرده ام و تمامیت من وقف نبودنی ست که دست های مرا می گیرد اینکه تو مرا دوست داشته باشی مثل این است که روزی کسی با آمریکا ب توافقی برسد که در آن صلح جهانی برقرار شود همین قدر محال... همین قدر ممکن... من به بوی یاس ها مبتلا ام... میفهمی مبتلا یعنی چه؟ میفهمی دچار یکی مثل تو شدن یعنی چه؟
پ.ن : تمام پست های این وبلاگ بعد از این قطعا بدون مخاطب است... پست های مخاطب دار رو حتما معرفی میکنم.هرگونه برداشت از پست ها ممنوع! [ سه شنبه 94/6/24 ] [ 5:18 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
آدم های مضطر آدم های عجیبی هستند که خدا را به خدا قسم می دهند تا برای آشفتگی هایشان کاری کند من به اندازه تمام محال هایی که زندگیم را پر کرده است از ثانیه به ثانیه این زندگی بیزارم بعضی ثانیه ها ثانیه نیستند... قرن های باران نخورده اند که در درون حجم یک ثانیه نهفته شده اند تا در همان یک لحظه از تو بگیرند تمام خنده های بی دغدغه را از آیینه ها فراری ام وقتی کاری به جز به رخ کشیدن دردهایم ندارند دردهایی که مویرگ های بغض شد و در چشمانم تا ابد خانه کرد من از تمام محال هایی که دیوار شده اند بین ما بیزارم من یک آدم مضطرم ته خط دنیایم ته خط ارزوهایم
پ.ن: آشفته نوشت بود [ چهارشنبه 94/6/18 ] [ 11:43 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |