سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاتیــــــ ــا
 
لینک دوستان

توضیح:وقتی این پست رو میخونید من رو همین سمتی که عکس گرفتم لبه ی دور چین ببینید:دی

مکان:شهدای گمنام شهرمون ...زمان 16شهریور ساعت تقریبا 7...

دیروز که از نت رفتم حالم به دلایلی گرفته بود.مستقیم رفتم پیش شهدای گمنام

************************

بسم الرب الشهدا والصدیقین....

 

شهدای گمانم شهر سرخه...

یه چیزی رو دلم سنگینی میکنه

اومدم اینجا درد و دل هام رو اوردم واسه شما

دلم گرفته...مثل همیشه باید گرهامو تحمل کنید...گلایه و شکایتام رو تحمل کنید

ما واسه شما چیکار کردیم؟

چرا به جای اینکه مدیونتون باشیم ازتون طلبکاریم؟

این کدوم منطقه که شما رو رد میکنه؟

ایم روشن فکریه؟؟؟؟حالم داره ازاین مرض ِ روشن فکری بهم می خوره...

فکری که شما توش جایی نداشته باشین به چه دردی میخوره...

همین الان یه اتفاقی افتاد!

الان من اینجا تنهام....دوتا عرب اومدن اینجا

یکیشون برگشت با لحن عربی ازم پرسید: شهدا؟؟؟

سرمو تکون دادم یعنی اره (حالا یه نعم هم بلدم حال ندارم حرف بزنم که بهش بگم:دی)

دستاشون رو حالت دعا گرفتن بالا

شروع کردن دعا و فاتحه خوندن! ...عجب!!اینا مگه عرب نیستن؟!!!

پس چرا اینجور احترام میذارن به شهدای ما؟!!! ایرانی نیستن قطعا!چون ایرانی بلد نیستن بخونن! پس چرا!؟!

همین طوری دارم نگاشون میکنم...میخوام ازشون بپرسم واسه کدوم کشورن اما زبونم نمی چرخه(حالا اون موقع شدم الهه ی سکوت واقعی:(( )

دعاکردن  ورفتن

وقتی رسیدن بیرون جایگاه تازه فهمیدم یکیشون برای احترام کفشاشو در آورده بوده واومده داخل

به کفش های خودم نگاه میکنم...

چی به سر ما اومده؟؟؟ قدر شهدای ما رو غریبه ها بیشتر ازما می دونن؟؟

همین طوری نشستم اون لبه هنوز... دوتاخانومه بادوتا بچه اومدن

بچه ی میگه مامان اینا کین؟؟؟ مامانه:اینا ادمای بد رو میکشتن،خودشون هم کشته شدن...

باز من فکر میکنم *اگه* اونا ادمای بد رو کشتن(این *اگه* واسه ذهن من نیستا!!) چرا پس الان متهمن؟

چرا..............

چی داره سر ما میاد؟؟؟

اینجا نوشته : امام خمینی "ره":شهید نظر میکند به وجه الله....

من الان نظر شما رو میخوام...احتیاج دارم به نگاه گرمتون...

خب دیگه...اینجا شلوغ شد!دیگه نمیشه حرف زد! اذانم نزدیکه...بریم نماز بخونیم تا شاید هدایت شدیم...اهدناالصراط المستقیم....

******************************************************************************************************************************************

نجوای 1: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ.

 نجوای2 : توی لحظات آسمونی دل شکستگی تون دعام کنید...

نجوای 3:دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

 اَلسَّلامُ عَلَی الحُـــسَــین،وعَلی عَلی ابن الحــُـسَــین،وعَلی اَولادِ الحُــسَـین،وعَلی اَصحابِ الحُـــســَین

**

آینده نوشت:

یه مدت(شاید هم برای همیشه!!)جنس پست هام عوض میشه

الهه ی سکوت سیاسی می شود!!! دی دی دی دیییییییییم:دیییییییییی

ممنون از بزرگواری که نوشته هام رو بررسی میکنن و نظر میدن:)



[ جمعه 91/6/17 ] [ 4:40 عصر ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]

تیتر نوشت:حس ِ این پست شیرین است...رها و ازاد بخوانیدش!

مخاطب نوشت:بابا مخاطب نداره به جان خودم:(( :دی

من از فصل یک شب بی سحر

من از شهرهای متروک بی مشغله

من از یک غزل ناتمام

من از هرچه تنهایی ست می گریزم تا خدا

من تورا می سپارم به آغوش یک پنجره

من تورا می سپارم به آواز پر هیاهوی یک چلچله

من تورا می سپارم به نور،به عشق

من تورا می سپارم به زندگی...به خدا

نه!من غمگین نیستم!                  نه!من بدبین نیستم!

من دیوانگی هارا گذاشتم لب رود!

من دلبستگی هارا آویختم به ماه

من عشق را نقره گون کرده ام

و آن را پنهان کرده ام در دل یک سهره ی تنها

حس مستتر در این واژه ها

عشق و بغضو نفرت ودلتنگی نیست

حس مستتر در انن واژه ها

حس پرواز،حس دل کندن از دلبستگی هاست...

من عطر چشمان تورا از برم

من صدای خنده هایت را باخود می برم...من همیشه،هرکجا تاابد...

برای خنده های تو جان می دهم...

ولی ماندن همیشه میسر نیست در قانون ما

این دنیا دار مکافات است و جفا

من خود را غرق میکنم در بی خیالی

و تورا غرق می خواهم در آرامش

رفتن من غمی نیست!یکی از دیوانگان شهر کمتر....همین است و بس!

تو آنقدر شلوغ است صفحه ی ثانیه هایت که من

همان نقطه ی تنهای *تنهایی های تو* هستم و بس!

من از یک عبور شب زده...من از یک شب بی عبور می گذرم

من می شوم سنگ گم نام روی زحل

سفت وسخت!قرص ومحکم!

ببین قلب من نمی لرزد از رفتنم!

ببین واژه ها چه محکم ایستاده اند!

ببین بغض نکرده اند ثانیه ها!

ببین گرمای دستان نگارنده را...

این ها همه یعنی حال من خوب است

من می روم...حس پرواز دارم....

هرگاه نوازش لحن صدایت....عطر خنده هایت را کم اوردم

نامه می دهم....کمی برایم پست کن!

من می روم....

 

حس پرواز دارم....

 

تبریک نوشت:: ســــــــاقی عزیزم:)آبجی خوبم:)


پیوند اسمونیت مبارک:))

 

تشکر نوشت::

میخوام از همه خواهرهای خوبم تشکر کنم بخاطر اینکه جای خواهر نداشتم رو پرکردن

ساقی رضوان(اولین خواهر پیام رسانی)،نگین خانوم(مادوتا خواهر دوقلوییم:دی دخیخا کپی برابر اصل:دی)،سکوت خیس(خواهر هم نام)،زهرا بانو(نفر سوم گروه تخریب کنندگاه:دی)،هلوع(این یکی بدون شرح خوبه:دی)، غزل صداقت عزیز(اوهوم!ایشون دبیرن رسمی تر میگم:دی)،سید هانا،(ایم یکی هم خواهر کپی برابر اصله خودمه:دی)،  هور و....

قنوت جویبار هم که الان کربلاست..خوش به سعادتش

البته تعدادشون بی شماره،دیگه همون اولیارو نوشتم

 

بعضی از آقایون هم برادرانه،حکم استادی به گردنم دارن.ازهمشون درس های مهمی یاد گرفتم:
جناب کمیل و زندگی کاروانی(استادان عقیدتی_سیاسی:دی)،جناب گودرزپور(روان شناس همستن ایشون:دی)، آقا سید یاهمون جناب حسام(استاد اخلاق) ،جناب سلمانی(استاد ِ بی همتایی که بوی خاطرات ناب دارن)

 

 

 


[ پنج شنبه 91/6/16 ] [ 12:23 عصر ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]

من دخیل می بندم نگاهم را به نگاهت

و تمنا می کنم لحظه ی حضور در سرایت

من مست نام می برم تورا

من با تمام وجود میخوانم تورا

نامت را حک می کنم با عشق

حک می کنم روی تک تک سلول های این جسم وقفی

حک می کنم روی تک تک ثانیه ها

حک می کنم روی تک تک واژه ها

نامت را می نویسم با آب طلا

می زنم روی سر در زندگی ام

من وقف کرده ام روح و جسم و زندگی ام را...

برای نام بی مثل و مانند تو...

توباید باشی...مث روح در تن...در تن لحظه هایم

تو باید باشی... مث خون در رگ...

توباید باشی...تاجان بدهم برایت...

یا امام الرئوف...

این روزها برای تو که هیچ...حتی برای کبوترهایت هم دلتنگم...

این روزها دلم هوای تو که هیچ...حتی هوای انعکاس عکسم روی اینه کاری های حرمت را دارد...

امام رئوف من...هشتمین ستاره ی خوشبختی من...

خورشیده تابیده بر سرزمینم...

رضایت من از این زندگی در گرو رضایت تو از من است یا رضا...

صدایم کن...مرا بخوان

لایقم کن...پرنده ام کن...

یکی از کبوترهایت کن...

یا رضا....

نجوای 1: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ.

 نجوای2 : توی لحظات آسمونی دل شکستگی تون دعام کنید...

نجوای 3:دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

 اَلسَّلامُ عَلَی الحُـــسَــین،وعَلی عَلی ابن الحــُـسَــین،وعَلی اَولادِ الحُــسَـین،وعَلی اَصحابِ الحُـــســَین

****

رویا نوشت...:شبی که این متن رو نوشتم خواب دید مسافر مشهدم...

اما فقط خواب دیدم...

خوش به حال همه اونایی که همسایه ی این خورشید بی نهایتن....

خوشبختم کن...آسمانی ام کن...


[ دوشنبه 91/6/13 ] [ 3:50 عصر ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]

من.....اینجا....گوشه ی دنج ِ تنهایی ِ اتاق ِ سوت و کورم

من...اینجا....درگیر با یک حس ِ غریب ِ ناشناخته....

یک حسی شبیه نفس های اخر ِ یک دل ِ در حال ِ اغما....

یک حسی شبیه تقلا کردن ماهی روی خاک....

یک حسی شبیه لبخند آخر ِ وقت خداحافظی....

یک حسی شبیه.....

یک حسی که شبیه هیچ حسی نیست....

احساسم درد می کند...غرورم را نمی دانم کجا جا گذاشته ام که زخمی ست

اعتماد به نفسم ترک برداشته....

وحتی عزت نفسم هم....

شده ام یک وجود ترک خورده...

حس ِ جنون را به راحتی لمس میکنم

حتی دیووانگی هم برچسب عجیبی برایم نیست...

می گردم دنبال ِ عطر ِ چشمانی اشنا که نه می دانم چشمان کیست....

ونه می دانم چه عطری دارد!

فقط می دانم گمشده ام و گمشده ای دارم....

حس ِ بدی دارم....

حس ِ حبابی روی ِ دست های باد...

نه از بین می رود...نه ساکن می شود...

خدایا....خودت دریاب ثانیه هایم را

کاش کمی کودک می شدم....

نجوای 1: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ.

 

 

 نجوای2 : توی لحظات آسمونی دل شکستگی تون دعام کنید...

 

 

 نجوای 3:دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:

 

 

 اَلسَّلامُ عَلَی الحُـــسَــین،وعَلی عَلی ابن الحــُـسَــین،وعَلی اَولادِ الحُــسَـین،وعَلی اَصحابِ الحُـــســَین

*****

خط خطی نوشت:حس ِ جنون حس عجیبی ست...دارم لمسش میکنم....

سکوت نوشت:به قول عزیزی دلم درحال کماست....

ولی دیگر برایش امن یجیب نخوانید.....

بگذارید راحت شود...

بغض نوشت:دلم کمی،فقط کمی کودکی می خواهد....

 

 


[ یکشنبه 91/6/5 ] [ 11:48 صبح ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

و مَ.ن معنی بعضی شعرها را دیر می فهمم که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها ...
امکانات وب


بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 43
کل بازدیدها: 233585