کاتیــــــ ــا | ||
کاش می شد برای دنیایمان قیامت کنیم و جایی در دنیایی که که دیگر هیچ رسیدنی محال نباشد برای دست هایمان جایی باز می کردیم به جان ثانیه ها قسم که باز یاس ها دلشان بی قرار شده خدا تو را به پاداش ِ کدامین آه ِ تنهایی ام در دل ِ دلتنگی هایم کاشت؟ تو از سر ِ دنیای ِ ویران شده ی ِ این یاس ها زیاد بودی که خدا تو را این همه دور کرد این همه محال کرد ولی من ماهی ام را از زلال ِ نگاهت صید خواهم کرد در همین زمان ِ کوتاه ِ پُر هراس ِ رفتنت ...
[ چهارشنبه 94/10/30 ] [ 10:46 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
اینجا شب به امتداد تمام عمر ادامه دارد و ارزوهایی که جوانه نزده پشت هراس و اضطراب از فردا جان دادن... دل به دل دلزده من نده به حرف های این دیوانه گوش نده هم بغض ثاتیه هایش نشو پا به پای دردهایش نیا... اینجا کسی روی خنده های یک دختر خط کشیده است شاید حق داشتی هیچ وقت نباشی دنیای پر از بغض که دیگر هم پا نمیخواهد تو برای این همه غم به این زودی زیادی جوان بودی! و مهم نبود که من در طول یک سال نفرین شده بار تمام دنیا بردوش دلم بود من پرت نوشت می نویسم من هذیان نوشت می نویسم تو برای این همه ترک در شعرهای کسی تا دیروز بچه بود و امروز یک هزار و سیصد و اندی سال باران نزده سن دارد تاسف میخوری تو حق داشتی هیچ وقت نیایی حق داشتی همیشه دیر کنی
درد نوشت : من پذیرفتم که رنگ دنیایم با شما فرق دارد... بغض نوشت : من بگذرم ... خدا میگذره ؟!! [ دوشنبه 94/10/21 ] [ 11:38 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |