سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاتیــــــ ــا
 
لینک دوستان
[ جمعه 92/11/25 ] [ 11:21 عصر ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]
[ پنج شنبه 92/11/24 ] [ 11:37 عصر ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]

اشکی

گوشه ی ِ دل یخ زده

و من فکر میکنم

دیگر نباید

عاشقانه بخوابم

عاشقانه بنویسم

عاشقانه نفس بکشم حتی

 

باید بروم تا هدایت شوم !

وقتی

اصرار بر محال

ـــــحمـــاــقـتــــــــ

است !

نقطه سر خط

اخر قصه ی ما رسیدن نیست ... میدانم


[ پنج شنبه 92/11/24 ] [ 10:39 عصر ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]

تو

راهی ِ راهی بی نهایتی

من اما

زمین گیر  ِ خاک شده ام

باید بروم جایی که دیگر حتی خودم هم نباشم

چیزی در وجودم شکسته که دیگر حتی تو هم مرا نخواهی شناخت

اگر برگردی !

تو

چنگ زده ای به تمام  ِ منظق هایی که دارند تیشه می زنند به ریشه من

و من فکر میکنم

چرا هیچ منطقی پیدا نمیشود که جُنون  ِ یک شبزده را برایت تفسیر کند

چرا هیچ منطقی پیدا نمی شود که بُغض های نشکسته را برایت تفسیر کند

چرا هیچ منطقی پیدا نمی شود که گوشه ی ِ خالی ِ دل من را برایت تفسیر کند

چرا هیچ منطقی پیدا نمی شود که دلتنگی هایی که دق می دهند را برایت تفسیر کند

من و تو

مـــــــــ ـ ـا

دو خطــ  ِ موازی ِ مُمتد ِ تا بی نهایت جاری

که نه می رسیم

نه می شکنیم ...

من 

پیله کرده ام حوالی ِ نگاهت

تا پروانه بشوم

شانه به شانه ات تا آسمان ...

حالا

نه م ی م ی ر م

نه پروانه می شوم

مِـث ِ پروانه ای که در تار های ِ عنکبوتی سیر اسیر شده

حالا باید برای باز کردن این پیله

کبریت کشید

و

سوزاند ...

من تمام  ِ سُکوت های عالم را شریک میشوم

نکند تو بُغض کنی

من می روم تا تَه  ِ خط  ِ دیوانگی را

نکند تو بُغض کنی

ــتَهــِـ دنیای من نزدیک ست

باور کن

از این به بعد را زندگی میکنم

که نکند تو بُغض کنی ...

وگرنه بعد از این

من و زندگی را با هم کاری نیست ...

چشم هایت را به روی خط خطی هایم ببند عزیز کرده ی دل یاس های باغچه

زیادی پراکنده میگویم این روزها

حواسم پرت شده جایی که دیگر بر نخواهد گشت

و تو

تا ابد عزیزکرده ی دل ِ شعرهای ِ نانوشته ی من خواهی بود ...

 

عزیز کرده ی شعرهایم

سکوت نوشت :

تو
در شکسته های من ، تکثیر می شوی . . .
من
در مسیر رستگاری ِ یک آینه ام . . .

***

درد نوشت :

باید بروم ...

***

بغض نوشت :

زندگی خیلی به من بدهکار ست ...

***

شاید حتی مهلتی برای خداحافظی هم نباشد ...

سکوت تر از همیشه بروم ...

نکند تو بغض کنی

 


[ دوشنبه 92/11/21 ] [ 8:47 عصر ] [ الهـه سـکــوت ] [ ]

"حسادت"

این روزها

تا مغز استخوانم نفوذ کرده

و تمام  ِ محالات دنیا

بُغضی شده

سنگین چین

دور  ِ ثانیه هایم ...

و من

در تقلای ِ یک نفسی که آخرش به " آــهــ " نرسد ...

و همه اشک هایم " آـــهـــ " می شود

و من ُ

ــهـِقـــ ــهـِقــــ هایی که

پای ِ سجاده

می شـِکنندم ...

بوی ِ یاس های پَر پَر

سرمای ِ زمستان را دیوانه کرده ...

.

.

.

.

.

سکوت که میکنم

یعنی دیگر

نای ِ فریاد ندارم

و یا " غیاثَ المستغیثین " هایم

بغض می شود

اشک می شود

گوشه ی ِ نگاهم ...

عزیز کرده شعرهایم ...


[ یکشنبه 92/11/20 ] [ 12:38 صبح ] [ الهـه سـکــوت ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

و مَ.ن معنی بعضی شعرها را دیر می فهمم که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها ...
امکانات وب


بازدید امروز: 86
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 236845