|
کاتیــــــ ــا 
| ||
|
آب از سر دلم گذشت و گریه هایم بغض شد و بغض هایم یخ شد و نشست در نگاهم حالا من ماندم و بغضی خفه کننده و یه تکه یخ ته ِ نگاه ِ سردم دارم تمرین میکنم روزهای نبودنت را *** گفتی باید برم سفری در پیش است و تو باید که مرا درک کنی گفتم اما دل من دلی که بی تو یک غزل بارانی ست دلی که بی تو پُر از دلتنگی ست تو ولی باز نگاهم کردی و من از اشک تو فهمیدم سفری در پیش است وتو باید بروی *** نمی دانم شروع ِ این راه درست بود یا غلط دل این چیز هارا نمی فهمد فقط می فهمم زهر ِ پایان ِ چشیدن این میوه ی ممنوعه می کشد مرا ذره ذره
نجوای 1: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ. *** بغض نوشت: میوه ی ممنوعه دلم.... فریاد نوشت: من این پایان را نمی خواهم
[ سه شنبه 91/11/3 ] [ 4:39 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
اِذن ِ دخول میگیرم برای ِ ورود به حریم ِ چشم های ِ دریایی ات... اجازه هست؟ تا که قطره قطره محو ِ این اسمان ِ قهوه ای ِ بی انتها شوم؟ من هر صبح شعر هایم را از طلوع ِ این چشم ها وام میگیرم دل هرثانیه می لرزد وقتی چشم هایت می خندد رنگ نگاه تو مث ِ اولین طلوع ِ خورشید همیشه بکر است و ناب و من هر روز مست می شوم از نوشیدن ِ نگاهت اذن ِ دخول می دهی یگانه نازنینم؟ می خواهم تصویر ِ اولین لبخند ِ پس از اولین گریه ی ِ بعد از تولدت را بدهم به تصویر بکشند قاب بگیرم به دیوار ِ خانه من زندگی ام را مدیون لبنخد ِ این چشم هایم م ی م ی ر م اگر رنگ ِ غم خط بکشد تصویر چشم هایت را من یک تنه باید همه ی غم های دنیا را از چند فرسنگی چشم هایت دور کنم باور کن من نفس میکشم با دیدن ِ چشم هایت نفس...
نجوای 1: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ. *** بغض نوشت: میوه ی ممنوعه دلم.... [ یکشنبه 91/11/1 ] [ 10:11 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
درباره وبلاگ  و مَ.ن معنی بعضی شعرها را دیر می فهمم که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها ... | |
| [قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] | ||
