کاتیــــــ ــا | ||
خداوند وقتی اسماعیل را به ابراهیم بخشید که از اسماعیل خود در راه خدا گذشت .... و خداوند وقتی یوسف را به یعقوب بازگرداند که یعقوب دل از یوسف برید و خانه ی دلش را تنها مسکن خدا کرد... نه ابراهیمم نه یعقوب اما شاید باید من هم بگذرم از چیزی که میخواستم مرا به خدا نزدیک کند.... تا هم به خدا برسم از این سوختن و هم اگر خدا خواست به ... این یک ارام پریشان نوشت است ... [ چهارشنبه 92/12/28 ] [ 3:22 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
[ شنبه 92/12/24 ] [ 11:29 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
من غریبه ترینم به تجربه ثابت شد ... ! پ.ن : اوج درد وقتیه که حق اعتراض نداشته باشی ... پ.ن : من و چشم های ِ بارانی ... [ شنبه 92/12/24 ] [ 10:53 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
تو میبینی که ایستاده ام در بی راهه تو میبینی که گم شده ام تو میبینی که خسته ام تو میبینی که کم آورده ام تو مبینی که دیگر طاقتم نیست تو میبینی تو همه چیز را میبینی مگر خودت نگفتی هروقت صبوری به نهایت خود رسید اجابت میکنی؟ اجابتم نمیکنی؟ حتی حالا که دارم تمام می شوم ؟ حتی حالا که دارم راهم را گم میکنم ؟ نجاتم نمی دهی؟ نجاتم نمی دهی از این تباهی؟ هرشب خواب سقوط می بینم دارم از دست می روم دست هایم را بگیر جز تو کسی را ندارم ... خدای ِ همه ی ِ بی پناها ...
درد نوشت : راستش این ایام خجالت میکشم بروم عزاداری مادر ... بست نشسته ام کنج خانه ... بی راهه نوشت: خدایا ... دارم بی راهه می روم ... [ جمعه 92/12/23 ] [ 7:55 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
این روزها به تمام ثانیه هایم نمره زیر ده میدهم همین روزهاست که زندگی را مشروط شوم ...
درد نوشت : از خود ِ این روزهایم راضی نیستم ... بغض نوشت : شاید بین نذر من و جواب استخاره و کنسل شدن سفر ربطی بود ...
[ پنج شنبه 92/12/22 ] [ 5:6 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |