کاتیــــــ ــا | ||
توئی که پاسخ هرمضطری هستی،دیگرباید مضطربودنم تاکجابرسد که صدایم به توبرسد؟دیگربایددرماندگی ام به کجا برسد که تا صدایم به توبرسد؟تو گفتی قطع میکنم امید بنده ای را که به غیرمن امید بسته باشد.من که دررا به هرچه غیرتوبود بستم.من که تنها امیدم،تمام پشتوانه ام به توست،پس ندای اجابتت کی می رسد؟ دلم این روزها باهمه سیاهی اش و باهمه گناه کاری اش،همه ی پاکی هایت راباهم می خواهد... دلم غروب مدیـــــنـــــــــــه می خواهد دلم ندبه ی جمـــــکـــــــــران می خواهد دلم پابرهنگی روی خاک های طــــــــــــــــلائــیــه می خواهد
ـ دلم دو رکهت صلاة عشقِ شـــــــــــــلمچه می خواهد دلم غسل توبه باآب ارونــــــــــــــد می خواهد دلم...بگویم؟نمی گویی چقدر پر توقع؟ دلم مــــــُردن در باب الحسیــــــــــــن می خواهد دلم گم کردن راه درمیان بین الحرمیــــــــــن می خواهد
توبگو چه کنم بااین دل بهانه گیرم که همه ی خوبی هایت را یکجا می خواهد؟دارم جان می دهم ازاین دوری و دلتنگی...توبگو چه کنم؟مگرنه اینکه تو عدالت مطلقی؟این کدام انصاف و منطق و عدالت است که دلی بی تابی دوریت جان بدهد و توبه اوندهی آنچه راکه می خواهد؟ نجوای 1:خط خطی ازقلم خودم تاریخ 5/اسفند/90 نجوای 2: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ....
نجوای3 : توی لحظات آسمونی دل شکستگی تون دعام کنید... منبع عکس باب الحسین:وبلاگ نجوای شبانه نجوای 4:اگه بهت نرسم باورکن مـــــیمــــــیرم خداجون.بایدلمست کنم...بوکنم عطرتو....
[ جمعه 90/12/5 ] [ 12:21 صبح ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
دلم که میگیرد آسمان رادرآغوش میگیرم ومیگریم وبی او هیچ کجا مرا پناهی نیست این همان رازیست که بین من وباران است... این روزها اما آسمان غضب کرده خشم هایش را فرو می خورد و سدمیگذارد جلوی چشمهایش تنها از دل پردردش همین بس که دردهایش را با نفس های سنگینش از سینه بیرون میکند شهررا دارد تخریب میکند نفس های سنگینت آسمانم کمی *بیشتر* تحمل کن...
نجوای 1:خط خطی ازقلم خودم تاریخ 3/اسفند/90 نجوای 2: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ.... نجوای3 : توی لحظات آسمونی دل شکستگی تون دعام کنید....
نجوای4:مـے دانم از خود خواهـے است که تو را برای خود مـے خواهم و تو هم آنقدر رئوفـے که خود را متعلق به همه میدانـے . . . !!! نجوای 5:جالبه همیشه ساز دلت با دل من همسازه آسمونم
[ چهارشنبه 90/12/3 ] [ 3:48 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
دل من گرفته زین جا،،،هوس سفر نداری؟ احساس غریبی تمام وجودم راگرفته است.احساسی که افکارم را درهم می ریزد،وادار به سکوتم میکند وبغضی سنگین در گلویم می نشاند.احساسی که هرچند غریب است ولی آنقدربامن بوده که آشناترین شده... دلم هوای نی لبکی کرده کنار ساحل!تا بدمم درآن آرام آرام وبا هر نفس این حس غریب را از خودم دور کنم...نی لبکی که بااحساسم بنوازم آن راو او آوای غریب و حزن انگیز دلم را بخواند تا شاید این تنها صدایی باشد که با سکوت دلم همراهی می کند... دلم آغوشی گرم می خواهد تا خود را در آن پنهان سازد و سینه ای که سربر آن بگذارد وآسوده اشک بریزد.آنقدرکه دیگر هیچ ابر گرفته ای در آسمانش نباشد... دلم آسمانی می خواهد آبی تراز همیشه...آنقدرآبی که هیچ چیز وهیچ کس نتواند سیاهش کند... دل من تمنای دلی دارد تا همراه و یاورش باشد...مونسش باشد دل من چه می خواهد؟! دل من هیچ نمی خواهد جز کسی که برایش حرف بزند وبه حرفش گوش دهد...دل من سهم زیادی ازاین دنیا نمی خواهد!به خدا دل من پرتوقع نیست!دل من فقط کمی خسته است وکمی تنها....دل من دل خوش به آدمک های اطرافش نیست.خوب رسم این آدمک ها را می شناسد...رسم بی وفایی،دل شکستن،دل بریدن و رفتن وتنها گذاشتن را از بر است.می تواند ساده بشکند ،ساده ترک کند،ساده دروغ بگوید، بی خیال ازکنار کسی که دوستش دارد بگذرد،می تواند حتی نگاهی به تکه های دلی که شکسته است نکند وبگذرد.اما اگر اینگونه شود...اوهم می شود یکی ازاین همه آدمک شهر!آدمک های هزار چهره که فقط ادعای محبت دارند،آن هم باآن لبخند مصنوعی... آیا سادگی سهم زیادی از دنیاست؟؟؟ دل خوش باور من با همه ی سادگی اش،دنبال دلی می گردد ساده که تاابد دراین راه سخت بااو بماند... اما...دل من هنوز هم باور نکرده که سادگی شد باعث این همه تنهایی... چه زجری می کشد آنکس که انسان است واز احساس سرشار...
نجوای 1:خط خطی ازقلم خودم تاریخ 1/1/88
نجوای 2: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ.... نجوای3 : توی لحظات آسمونی دل شکستگی تون دعام کنید....
[ دوشنبه 90/12/1 ] [ 11:4 صبح ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |