کاتیــــــ ــا | ||
این کوله پشتی هم که انگار هیچ وقت قصد سبک شدن ندارد پُر شده از ندانستن هایم پاهایم را،وجودم را،افکارم را،این کوله پشتی همیشه سنگین را ... دنبال خودم می کشم وزنم انگار صد برابر شده پُرم از تضاد هایی که هیچ وقت مترادف نمی شوند عاشق ِ عشق های اسطوره ای بودم چجور نمیدانم اما فقط چشم باز کردم دیدم تحقیر شدم پُر شدم از ش ک س ت
یک جور عجیبی پُرم از سرگردانی واژه هایم آوار شده اند روی هم پس چه طور توقعی داری وقتی نیستی ... وقتی دوری ... وقتی محالی ... روزگارم ردیف شود؟ هندزفری ِتوی ِگوشم درنهایت قدرت سروصدا میکند نمیخواهم هیچ چیزی بشنوم سکوت می خواهم ! تار و پود دلم را سکوت تنیده ... بیزار از این سکوت و باز پناه می برم به همین سکوت های ِ مسخره ی ِ اجباری ! دست خودم نیست از ضعف من هم نیست کافی ست دلت یک گوشه ای گیر باشد تمام زندگیت ...
[ یکشنبه 92/8/26 ] [ 10:29 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
مَحال روی مَحال ــ ـفاصلهــ ـ روی ــ ــفاصلهــ ـ بُغض روی بُغض خط هایی که خط نخورده خط میخورند اشک هایی که نیامده گوشه ی ِ دل ِ ماهی های ِ دلشوره دار ِ چشمانم یخ می زنند و من یک روز زیر آوار این همه واژه ی ِ سرگردان قد خم می کنم و صبرم بعد از آن عصا به دست تا آخر این خط دوانگی را خواهد رفت **** خودت هم نفهمیدی که هیچ کس مث ِ تو دیوانگی هایم را نفهمید خودت هم نفهمیدی که هیچ کس مث ِ تو این همه راه را با دل ِ من راه نیامد ... خودت هم نفهمیدی ... که خنده هایمان چه کودکانه جدی شد و تار و پود شد برای یک دل ... تضاد نوشت: هر ثانیه یک قدم به تو نزدیک ترم هر ثانیه یک قدم از من دورتری [ شنبه 92/8/25 ] [ 11:24 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
اون آقا برای امام حسین"ع" میره زنجیر میزنه ... درست ! اون آقا برای امام حسین"ع" میره سینه میزنه ... درست ! اون آقا هم برای امام حسین"ع" میره طبل میزنه ... اینم درست ! همشون درست ... اما خواهر من ... عزیز من ... تویی که میری تماشا هم برای امام حسینه ؟ خب باشه اینم درست ! اما امام تماشای شما رو میخواد چیکار؟ اینه شما بری چند ساعت تو خیابون بشینی زل بزنی به اقایون کجاش عزاداریه؟ کجاش به نیت آقاس؟؟؟ یه وعضی میشه تو خیابونا این ایام ادم روش نمیشه بره بیرون یه شمع روشن کنه :| عزیز من ... به جان خودم این راهش نیست من باقی رو نمیدونم اما "مقلدین رهبر" طبق فتوای ایشون رفتن به دسته ها برای تماشا حتی با حفظ حجاب برای خانم ها """"شایسته نیست"""" والسلام ... [ پنج شنبه 92/8/23 ] [ 11:31 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
چه مات مینگرد این روزها زینب حسینش را و من چه مات مینگرم این روزها ثانیه ها را هر سال این روزها تکرار می شود و هرسال من جان میدهم این ثانیه ها را این روزها چقدر ذکر دعای فرج با این حال مضطر به دل می نشیند ... این روزها چقدر می خواهی نیرویی ماوراء طبیعه تمام تاریخ را بهم می ریخت تا گلوی علی اصغر و گوش های رقیه را دست های ابوالفضل"ع" و سَر ِ .... را نجات دهد .. این روزها چه آشفته بازاری ست ... کاش باران می بارید ... الدعا .... [ چهارشنبه 92/8/15 ] [ 10:30 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
نمی دانستی این روزها همه مردمان این شهر را شبیه تو می بینم هیچ وقت شیطنت هایم را نفهمیدی خنده هایی را که فقط تَه ِ تَه ِ همه آن ها می خواستم بگویم این خنده ها را فقط مدیون رنگ چشمان تو هستم چقدر به رنگ چشمانت مدیونم تازگی ها حس میکنم در دلم اناری هستی کال ! امان از روزی که بترکد دل ِ این انار ! و امان از دل من ...
[ سه شنبه 92/8/7 ] [ 10:55 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |