کاتیــــــ ــا | ||
دستانم بوی گل گرفته از ان روزی که دست های سردم را در دست هایت گرم کردی مگر مهربانیت از جنس کدام حریر ِ زیبای ِ سپیدی ها بود که تمام لحظاتم بوی ِ مست کننده ی مبهمی را گرفته اند عطر ِ تو شبیه هیچ عطری نیست شبیه بوی هیچ گلی نیست این عطر را هنوز هیچ جای دنیا نساخته اند بوی این عطر تنها مخصوص ِ دست های ِ توست که تمام ثانیه های مرا معطر کرده و مرا مست از حضورت نمیدانی! چه ذوقی داشت دیدن تصویرمان کنار هم درون شیشه ی مغازه ها... هربار لبخندی نثار عکسمان کردم....عکسی ک تا ابد در ذهنم زنده می ماند من هزار بار...هرشب تا صبح با هم بودنمان را دوره کردم تا گذر لحظه ها گرد و غبار فراموشی رویشان نپاشد و بوی عطر مست کننده ات مکمل خوشبختی بود برایم با هم بودنمان غنیمتی بود... من این روزها و ثانیه ها را تا ابد باید زنده نگه دارم اینکه من داخل هرمغازه ای خریدهایمان را جا گذاشتم!! دلیل بر مهم نبودن ان ها نبود! خریدهای ان روز تا همیشه در کاور به یادگار از تاریخی ترین روز زندگی ام خواهند ماند اینکه جا می ماندند از حواس پرتی ام بود از حواسی که تماما پیش تو بود... و پیش بوی عطرت... و گرمای دستانت... ثانیه ها باهم مسابقه گذاشته بودند! چقدر زور می گذشتند... و چقدر زود رسید وقت خداحافظی در یک شب بارانی...
نجوای 1: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ. *** توضیح نوشت:: پست اخر توهم بود:) اثر نوشته های خواهر عزیزم غزل:)) :دی
[ چهارشنبه 91/9/29 ] [ 12:35 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |