وااي چه ماجراي جالبي......
ه معجزاتي..و شما هم چ خوب بچه ي ديگري رو بزرگ کردين و چه ثوابي.....
بنظر من اون پدر و مادر بايد با مشاور صحبت کنن براي رفتاراشون....
اين وسط بچه داره اذيت ميشه....از يه طرف به شماها عادت داره و ازطرف ديگه خب بچه ي اوناس.....
خدا خودش کمک کنه..مثل هميشه....
سلام.....
شرايط زندگي شما بسيار سخت و غير قابل تصوره....
شايد را ه کاراي هيچ کدوم از ماها نتونه کمک شاياني به شما بکنه...چون نميتونيم شرايط زندگي شما رو درک کنيم...
اما اگر من بودم از اون بچه و خانواده اش هرچه سريعتر دور ميشدم...
دور شدن من باعث ميشه يه چند وقتي ناراحت باشم اما اين ناراحتي به ادامه ي عذاب روحي مي ارزه...
شما صاحب خونه ايد و مختار....
سلام.متاسفم.کاش داستان واقعي نبود...
کاش مادرتون از اول فاطمه رو وابسته نميکرد...
شرايط سختيه.ولي... شايد يه مسافرت دسته جمعي،شما و مادرتون وفاطمه و زهرا و اميرحسين و...بتونه يه کمکي کنه.
براتون دعا ميکنم...
سلام خواهر بزرگوار!
اولا كه اشتباه كردين بچه رو پذيرفتين! شما كه نسبتي با اين خانواده ندارين! دارين؟!
دوما بايد اين خانواده رو به مشاور ارجاع بدين! هيچ وقت حرفتون رو نخواهند پذيرفت.... بچشونه!
سوم اينكه بايد تدريجي بچه رو از خودتون جدا كنين.اگه دفعي باشه بچه به شدت افسرده خواهد شد ....
فعلا اين ها به نظرم مي رسه
اميدوارم به خوبي اين مشكل ختم به خير بشه
التماس دعا